9 ماه عاشقی با توو

سونو ی آنومالی

1393/3/14 21:59
نویسنده : مادر
449 بازدید
اشتراک گذاری

سلام پسر گلم ووتاج سرم...نفس مامان...حالت خوبه؟ قربونت برم من..که انقدر نازو قشنگی ..فدات بشم...

امروز اومدم برات از روز دیدارمون بنویسم مامانی....

اول از همه برات بگم که ما دیگه  چند وقتیه نمیریم چیش خانوم دکتر سابقمون...ایشون دکتر خیلی خوبی بودن ولی چون مسیرش برامون یکم دور بود و ما ترسیدیم که شما خیلی اذیت بشی ترجیح دادیم ما بقی ماهای بارداری رو پیش یه خانوم دکتر مهربون دیگه بریم ....این شد که  ما اولین بار روز یکشنبه 11 خرداد رفتیم مطب دکتر...خانوم دکتر هم  صدای قلبت رو چک کرد..وای خدای من ..چقدر دلنشین وآرامش بخشه شنیدن صدای قلب کودکم..بعد هم برامون سونوگرافی نوشتن ..اون هم سه بعدی..... اولش نمیخواستم برم سونو گرافی سه بدی آخه میترسیدم نفسم اذیت بشه..ولی بعد قانع شدم که با پیشرفت علم هیچ اتفاقی برا نی نی نازم نمیفته ....پس روز سه شنبه برای سونو گرافی وقت گرفتم....اونروز متاسفانه باباییت خیلی کار داشت و نمیتونست که همراه ما بیاد برا  دیدن روز ماه گل چسرش..برا همین مامانی مهربونت با خاله سایین و دایی سامان از کرج اومدن خونمون تا باهم بریم سونوگرافی...روز سه شنبه من و مامانی رفتیم سونوگرافی ...وقتی رسیدیم اونجا خیلی شلوغ بود و یه کم معطل شدیم ولی خوب همین باعث شد تا کمی از استرس من کم بشه..آخه مامانی قربونت برم..قلبم برا  دیدینت بدجوری تو سینه تاپ تاپ میکنه...با این که میدونم سالمه سالمی ولی باز برای سلامتیت نگرانمو دعا مکنم...خلاصه اونجا چر بود از مامانایی که مثل من بی تاب دیدن کنجد تو دلشون بودن...تا اینکه نوبت ما شد و ما رفتیم تو خوشبختانه همراه راه میدادن ومامانی دهم تونست که بیاد و برای اولین بار نوه ی گلش رو ببینه..وای عزیزم..جقدر ذوق میکرد..چقدر خوشحال بود ....

آقای دکتر فوق العاده مهربون والبته با تجربه بودن...و از اونجایی که مامان پ ر استرست ...پر بود از سوال های کوچیک و بزرگ ..ولی /اقای دکتر همه ی سوالاتمو جواب داد...آقای دکتر خیلی با آرامش تموم جرییات بدنت رو برامون نشون داد و توضیح میداد....خدارو هزززززززززززززززززااااااااااااار مرتبه شکر همه چیت سالم بود . وزنت هم نسبت به سنت خیلی خوب بود....خداروشکر..عزیز دلم..پسر توپولوی من... قربون اون شیطونیات بشم من......

راستی جیگر مامان ...آقای دکتر هم تایید کردن که شما گل پسر  شیطون مایی...تاج سر مایی...کاکل زری مایی....

بعد هم 10 دقیقه بعد کار تموم شد .آقای دکتربرامون آرزویی موفقیت و خوشبختی کرد..

بعد هم سی دی بهمون داد واومدیم خونه..توراه بابایی زنگ زد و از این که شما نفس بابا سالم و بزرگ شده بودی خیلی خوشحال بود..شب هم که اومد خونه فیلمت رو گذاشتیم و دید وبا چه عشقی...سرشار  از خوشبختی وآرامش....و نگاهی مملو از شادی و شکر.....

پسر عزیزم هروز که میگدره .تو بزگتر میشیو من عاشقتر...تو شیطونتر میشی و من مجنونتر...

پسر شیطونم ..از هفته 18 شرو به ضربه زدن به شکم مامانی شدی و روز به روز ضرباتت محکمتر و پر قدرت تر میشه... ومن هروز منتظر ضرباتت...قربونت برم...

خیلی دوست داریم و برا اومدنت لحظه شماری میکنیم....قول بده این چند ماه باقی مانده رو  هم پسر خوب مامان باشیو و سر وقت بیای خونمون....آغوش ما منتظر در بر گرفتنته...بوووووووووووووووووووووووووووووووووووووووس

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (0)