9 ماه عاشقی با توو

دومین سونو

سلام وروجک مامان...قربونت برم که انقدر شیطون بلایی .... حالت خوبه نفسکم....قربونت برم که روز به روز داری بزرگتر میشی و شیطون تر... ناز من...برات بگم از روزی که قرار بود بریم سونو تا اگه خدا صلاح بدونه و قسمتمون باشه شما رو برا اولین بار ببینیم....نمیدونم از چه جملات و کلماتی استفاده کنم تا عمق احساس و استرس انروزمو برات شرح بده... روزی بودپر از استرس...پر از دلشوره و تشویش..هزار فکر ناجور....تپش قلبم به اوج خودش رسیده بود دستام میلرزید . احساس میکردم تموم بدنم لرز داره....و امون از قطرات اشکی که بی گدار به آب میزدن و دل دیوونمو رسوا میکردن......تا اینکه رسید لحظه ی موعود ..خانوم دکتر صدام کرد و رفتم رو تخت دراز کشیدم...ولی اصلا صدایی ا...
22 اسفند 1392

اولین سونو

نفس مامان سلام خوبی؟جات خوبه ..گرم و نرم هست...فدات بشم من.... مادربهت بگه که فردای روزی که جواب آز رو گرفتیم ...رفتیم پیش خانوم دکتر مهربون . و جواب آز رو بهش نشون دادیم ....اولش فکر کرد که برا معاینه رفتیم و با دیدن جواب ازمایش خوشحال شدن و بهمون کلی تبریک گفتن....وبعد هم یه سونو واژن انجام دادن ولی مامانی هنوز شما رخ به ما نون ندادی و خانوم دکتر گفتن که هنوز خیلی زوده....وایشا .... تا دوهفته دیگه قابل رویت میشی...مامانی خوب بچسب به دلم که دلم به دلت چشبیده.... حالا کار من شده روزشماری تا 16 اسفند ........ ...
30 بهمن 1392

آمدی و خدا خواست که کودکم باشی...

  سلام عزیز دلم..سلام نفسم..همه کسم..عمرم...خوش اومدی ..به دل مامانی.... مرسی از اینکه مامانی رو خیلی منتظر نذاشتی زوددی اومدی تا بشی تموم دنیای مامان و بابات....قربونت بشم من.... روزی که این وبلاگ رو زدم تازه وقت دکتر گرفته بودم. از اون روز تا الان خیلی اتفاقات افتاده که همشون به لطف خدا خوب بودن...و همه چی رو برا ی اومدن شوما فراهم کردن.... اون روز با هم قرار گذاشتیم تا کسی ازاینجا خبر نداشته باشه فقط من و شما بلد باشیم..ولی از امروز به بعد با افتخار اعلام میکنیم که به  خانه ی مجازی کنجد و مادرش خوش اومدید.... عمر مادر  میخوام از روزی بگم که فهمیدم شما اومدی تو دل مامانی.... من از روز بعد از تخمک گذاری زیر دلم در...
30 بهمن 1392

بدون عنوان

                  عاقبت در یک شب از شبهای دور                    کودک من پا به دنیا می نهد                     آن زمان بر من خدای مهربان                    نام شور انگیز   مادر می نهد                  بینمشم روزی که طفلم همچو گل                   در میان بسترش خوابیده است                   بو...
16 مرداد 1392

دکتر کیست قرص

سلام مامانی خوبی... الهی قربونت برم که هنوز نیومد دلمو بردی با خودت... کم کم داریم به آخر ماه رمضون میرسیم عزیز دلم....دیگه داره مهمونی خدا تموم میشه....نمیدونم خدا برا منو و بابایی و شما  عیدی چی آماده کرده..ولی من و بابایی شما رو از خدا طلب کردیم.... مادر به قربونت بره...این روزا خیلی ناراحتم ..خیلی دلم غم داره.....یادته رفته بودم دکتر کلی ازمایش داده بودم... آزمایشا همه خوب بودن شکر خدا....ولی جواب سونو نشون میداد که من یه کیست به ابعاد 3 سانتی متر تو تخمدان راستم دارم... دکتر برا م 1 بسته قرص داد 1 ماه مصرف کردم ....بعد 1 ماه رفتم دوباره سونو ....ولی هیچ تغیری نکرده بود. خیلی ناراحتم عزیزم...خیلی دارم غصه میخورم...این ر...
16 مرداد 1392

دکتر

سلام  قند عسلم... خوبی...ببخشید که کم کم میام اینجا تا برات بنویسم..خوب حق بده .... قول میدم هروقت فهمیدم که اومدی تو دل مامانی هر روز بیاو اینجا برات بنویسم عزیزکم..   این روزا سر مامانی خیلی شلوغه..کلی کار دارم و روزام حسسابی پره...شب هم که خسته میام خونه دیگه وقت نمیکنم بیام و برات بنویسم..   فقط این و بدون که رفتم پیش یه دکتر خوب...ایشونم معاینه کردن و یه سری آزمایشا و سونو برام نوشت منم همرو مو به مو انجام دادم ...یه چند تا قرص هم برام تجویز کرد که درحال مصرفشون هستم..ایشالله فردا میرم جواب آز رو به دکی نشون میدم..تا هروقت ایشون صلاح دیدن برا اومدن شما اقدام کنیم گل من....   تا اونروز بی صبرانه منتظرم.....
27 خرداد 1392

سلام گل من..

سلام گلابتون من .... نور چشم من......... چراغ خونم.............. ثمره ی عشقم......... نی نی گلیه من خوبی ...مادر فدات بشه...جان من..... عیدت مبارک...امروز 17 خرداد روز مبعث پیامبره عظیم الشان اسلام هستش.... مبعث روزی هست که حضرت محمد (ص) از جانب خدا به پیامبری برگزیده شدن..... قند عسلم هروز که میگذره دل من و بابایی بیشترو بیشتر برات تنگ میشه....خیلی زود میخوایم که شرایط رو برا اومدنت مهیا کنیم....تو هم برامون دعا کن...دعا کن تا زودتر انتظارا به سر برسه..... جیگر من این چند روز تعطیلی به من و بابایی خیلی خوش گذشت کلی با هم خوش گذروندیم و گردش رفتیم ..ایشالله زودتر شما بیاین و با هم بریم گردش.... هرجا میرفتیم بابایی میگفت ایش...
17 خرداد 1392